سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات طلایی

نظر

کبریت می زنم و سماور را روشن می کنم .. رادیو روشن است و سوره شمس تلاوت می شود .. آب تازه برای مرغ عشقا می برم . و دستی بر سر رو روی برگ گل ها می کشم . قرآن تموم میشود .. مجری دارد از آزمایش الهی حرف می زند .. اینکه هر لحظه ممکن  است لحظه ی امتحان الهی باشد .. امتحانی که سرنوشت ما را مشخص می کند .. ته دلم خالی میشود .. یک لقمه نان و تخم مرغ میگذارم دهان پسرم که نشسته و دارد با اسباب بازی هاش بازی می کند .. چای را براش شیرین می کنم .

باید تا قبل از عاشورا دو جزءی را که قبول کردم بخوانم .. وضو میگیرم و شال بلندم را می گذارم روی سرم .. به لحظه های امتحان فکر می کنم .. به اینکه هر حادثه ای بستر امتحان خداست . یک تماس .. یک پیام .. یک نگاه ..

بسم الله الرحمن الرحیم **

اقترب للناس حسابهم و هم فی غفله معرضون *1* حساب مردم به آنان نزدیک شده ?‌در حالی که در غفلتند و روی گردانند ! ...

ما یاتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون *2* هیچ یاد آوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آن ها نمی آید ? مگر آنکه با بازی به آن گوش می دهند ...

بغض می شوم .. خدا دارد با من حرف می زند . با منی که تمام دغدغه ام این روزها نرفتن به کربلاست . آخر سال های زیادی است که قلبم در حرارت عشق به کربلا دارد می سوزد . و محرم که می رسد همه اش اشک می شوم . پرچم عزاداری امام حسین علیه السلام چشمانم را پر از اشک می کند . مداحی ها .. صدای طبل .. و حتی آب ..

با امامم حرف می زنم . می دانم آدم خوبی نیستم .. وگرنه در این همه سال دعوتم می کرد .. من در اشتیاق دعوت نامه اش روزهای دنیا را یکی یکی می شمارم و گاهی غافل م که همین انتظار هم امتحان است برای من .

برای زیارت باید طلبیده شویم و من پر از دردم .. درد گناه .. گناهی که نمی گذارد برگه ی دعوت نامه ام امضا بشود . درد گناهی که مانع اجابت است . و من در غفلت .. و من سرگردان .. و من رو سیاه ..

 

می دانی ؟!! شاید همین اشتیاق برای من شیرین تر باشد . خبر از دلم را دارم .. من اگر زائر حرمت بشوم طاقت و دل برگشتن را ندارم . آن وقت مجنون وار باید سر به دشت و بیابان زندگی بزنم ...

یک جزء مانده است .. صوت اذان از پنجره ظهر در اتاق نواخته می شود و عطر مریم و رازقی در اتاق می پیچد .. نماز تمام می شود : اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود ....

منم و سنگینی بار گناه و چشمانی خیس از اشک شرم و خجالت به درگاه حق ..

نمی دانم کجا خوانده بودم اما نقل قول از بزرگی بود که در خواب آیه الله بهجت را زیارت کرده بودند که فرموده بودند : ای کاش در طول زندگی ام روزی دو بار زیارت عاشورا را می خواندم .. اگر بدانید چه قدر شیرین است مورد شفاعت مولا قرار گرفتن .

راستش مضمون دقیقش خاطرم نیست .. اما هربار می خوانم : اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود .. اشک می شوم .. و عاجزانه از خدا طلب می کنم اگر حسرت کربلا بر دلم ماند حسرت شفاعت امام را بر دلم نگذار ..