سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات طلایی

نظر

بهار سبد شکوفه هایش را در دست گرفت و راهی شد به هر جا که میرسید از لمس قدمهایش همه جا سبز میشد دست ک به شاخه ها میکشید جوانه ها سر باز میکردند پروانه ها دورش میچرخیدند و بلبل ها اواز سر میدادند به هر درختی که میرسید شکوفه ای به نوک شاخه اش گره میزد و یک دفعه درخت پر از شکوفه میشد زمین جان میگرفت و هوا تازه میشد. نسیم میچرخید و افتاب میخندید بهار سوار بال نسیم شد و همراه نسیم به همه جا رفت و از همان بالا شکوفه ها را روی درختان پاشید .... رنگین کمان از ان بالا به بهار سلام کرد و بهار خندید و از خنده اش دنیا پر از بهار شد .....