• وبلاگ : خاطرات طلايي
  • يادداشت : غوطه در کودکي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اهل کجايي که اينقدر روستاي پدر بزرگ قشنگ بوده؟
    من اهل هيچ روستايي نبودم هيچوقت :(
    به نظرم خيلي با حس خوبت از دنياي کودکيت فاصله دارم :(
    پاسخ

    چه حيف که اهل هيچ روستايي نبودي ، روستا خيلي دل انگيزه ، حال آدم خوب ميشه وقتي خسته از همه چي ميري اونجا . روستامون توي بخش دودانگه مازندرانه ، اطراف شهر پل سفيد . اونجا همه جا سبزه ؛ سبز سبز :) بله عزيزم خاطراتش هم حس خوبي به آدم ميده ، مرسي از حضور پر مهرتان
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ شنبه 96 اسفند 12 نوشته شما با عنوان پرسه در کودکي برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب هايدي و دبير سرويس آن در انتظارِ آفتاب بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    سلام عزيزم
    وااااي منم يه خاطراتي توي همين مايه ها دارم
    بچگي چقدر خوب بود همه چيش
    حيف شد
    حيف شد که ديگه برنميگرده
    يه عالمه شکلک گذاشتمااااا نميدونم چرا نيومد !!!
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم :) چه خوب :)) آره سايه جان همه لحظه هاي کودکي سرشار خوبي و زيباييه ..آره واقعا حيف !! عهههههههههه اينجا هم حيف شد عزيزم :))))